معلم گفت : دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟
هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
معلم گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟
حالا پسرها می گویند : تمیزه !
معلم جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد. وباز پرسید : خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه !..............
برچسب ها : منطق,داستانک,
داستان کوتاه : روسپی و راهب از پائولو کوئیلو
درباره : روسپی و راهب از پائولو کوئیلو , بازدید: 96
.
در نزدیکی معبد زندگی می کرد . در خانه روبرویش , یک روسپی اقامت داشت !
راهب که می دید مردان زیادی به آن خانه رفت و آمد دارند ,تصمیم گرفت با او صحبت کند . زن را سرزنش کرد : تو بسیار گناهکاری . روز وشب به خدا بی احترامی می کنی . چرا دست از این کار نمی کشی ؟ چرا کمی به زندگی بعد از مرگت فکر نمی کنی …؟!
زن به شدت از گفته های راهب شرمنده شد و از صمیم قلب به درگاه خدا دعا کرد و بخشش خواست و همچنین از خدا خواست که راه تازه ای برای امرار معاش به او نشان بدهد.اما راه دیگری برای امرار م
اثر : پائولو
داستانک بسیار پند آموز.....................
برچسب ها : داستان کوتاه : روسپی و راهب از پائولو کوئیلو,داستان کوتاه,روسپی و راهب از پائولو کوئیلو,پائولو کوئیلو,داستانک,داستان فضولی در کارها,داستان گناهکار,
داستان شاد بودن
پیرمردی 92 ساله که سر و وضع مرتبی داشت در حال انتقال به خانه سالمندان بود. همسر 70 سالهاش به تازگی درگذشته بود و او مجبور بود خانهاش را ترک کند. پساز چند ساعت انتظار در سرسرای خانه سالمندان، به او گفته شد که اتاقش حاضراست. پیرمرد لبخندی بر لب آورد. همین طور که عصا زنان به طرف آسانسورمیرفت،
برچسب ها : خانه سالمندان,شادی,داستانک,قصه,شاد بودن,پیری,