تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات
حکایت جالب زیرکی راننده ی انیشتن
دسته بندی : داستان,
  • بازدید : (441)

انیشتن برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه ، از راننده ی مورد اطمینانش کمک می گرفت . راننده ی وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد ، بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت .
انیشتن ، سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیشتر اوقات راننده اش ، بطور دقیقی آن ها را حفظ می کرد .
یک روز انیشتن در حالی که در راه دانشگاه بود ، باصدای بلند در ماشین پرسید : چه کسی احساس خستگی می کند؟
راننده اش پیشنهاد داد که آن ها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتن سخنرانی کند ، سپس انیشتن به عنوان راننده او را به خانه بازگرداند .
عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود . انیشتن تنها در یک دانشگاه استاد بود ، و در دانشگاهی که وقتی برای سخنرانی داشت ، کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانست او را از راننده اصلی تمییز دهد.
او قبول کرد، اما کمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سؤالات سختی از راننده اش پرسیده شود ، او چه پاسخی خواهد داد ، در درونش داشت.
به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد ، ولی تصور انیشتن درست از آب در آمد . دانشجویان در پایان سخنرانی انیتشن جعلی ، شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند.
در این حین راننده ی باهوش گفت “سوالات بقدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آن ها پاسخ گوید ”

سپس انیشتن از میان حضار برخواست و به راحتی به سؤالات پاسخ داد ، به حدی که باعث شگفتی حضار شد .


مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
کد امنیتی رفرش